آنان که با آمدن« آفتابـــــــ» بیدار می شونــد.... نمـــاز صبحشان « قـــضا» شده استــــ...
در سال ۱۲۹۵ كه ویلهم واسموس، افسر آلمانی، با سربازانش در کنار عشایر جنوب ایران بر علیه انگلیسی ها مبارزه می کرد، سردار مریم بهترین نیروهای خود را برای كمك به او و دلیران تنگستان، به تنگستان روانه کرد. در سال ۱۲۹۷ که نیروهای اشغال گر روسیه و انگلیس در نزدیکی اصفهان به تعقیب یک گروه لژیون ارتش آلمان و تعدادی از نمایندگان سیاسی آلمانی پرداختند، سردار مریم که می خواست با پشتیبانی متحدین و به ویژه آلمان ها به مبارزه با استعمارگران روسی و انگلیسی بپردازد، رهبری سربازان آلمانی را به عهده گرفت و با نیروهای خود در منطقه تیران و کرون در برابر نیروهای مشترک انگلیس و روس ایستاد و پس از جنگ سختی، آنها را به عقب نشینی وادار نمود و لژیون آلمانی را نجات داده و در پایگاهشان در بختیاری پناه داد و پس از مدتی او را به آلمان فرستاد. رشادت و دلاوري اين زن، امپراتور آلمان، ویلهم دوم، را برآن داشت که به پاس این شجاعت، بالاترین نشان امپراتوری آلمان یعنی « صلیب آهنین» را همراه با یک حکم و تصویر میناکاری و الماس نشان برای سردار مریم بفرستد. آوازه شهرت و آزادگي سردار مريم در سرتاسر ميهن پيچيده بود و منزل او مأمن و پناهگاه بسياري از آزاديخواهان عصر همچون علی اکبر دهخدا، ملک شعرا بهار، وحید دستگردی و... شد. در زمان كودتاي ۱۲۹۹ دكتر مصدق كه حاكم فارس بود پس از مخالفت و عزل، از اصفهان راهي بختياري شد و به خانه سردار مريم پناه برد. او در نوشته هایی که از خود به یادگار گذاشته است می گوید در کنار سردار اسعد سرگذشت کلئو پاترا ملکه معروف مصری را مطالعه می کرده، و در نوجوانی آرزویش آن بوده که مانند کلئو پاترا ملکه ای نامدار شود. سردار مریم که از نزدیک شاهد فقر روز افزون مردم و ولخرجی های حاکمان بی تدبیر است، آرزو می کند که ای کاش مالیاتی که مردم می پردازند و سرمایه های طبیعی که در کشور وجود دارد توسط شخصی لایق و منتخب مردم، صرف آبادانی ایران می شد. او این پرسش اساسی را مطرح می کند که آیا ملت یک نفر را به عنوان حاکم انتخاب می کند تا برایشان بهداری و مدرسه و راه آهن بسازد و کمبود های کشور را جبران کند یا پول مملکت را خرج عیش و عشرت خود نماید. همچنین مینویسد: (... بدبختانه بعضی از ملت های دنیا عموما و ملت ایران خصوصا، سلطان را آیت خدا می دانند... فکر بکنید ببینید چه خاموش و تاریکیم، چند میلیون آدم جمع می شوند از دست رنج سالیانه و هزار جور بدبختی و عذاب دنیایی کرورها پول جمع می کنند و به دست یک نفر می دهند، برای این که آن یک نفر قبول زحمت کند اداره تمام زندگی آن ها را بنماید، پس اگر فکر داشته باشیم آن آدم نوکر ملت می باشد نه خدای ملت؛... پس در این صورت هر وقت این مستخدم برای ملت خوب کارکرد او را باید دعا کرد و برقرار داشت، اگر بد کار کرد باید معزول نمود و حسابش را رسید، پدرش را سوخت، نه این که ستایشش نمود ...) همچنین درباره وضعیت زنان مینویسد: (... امروز قرن بیستم می باشد و [ به ] اصطلاح فرنگی ها عصر طلایی. امروز زن های اروپایی در تمام ادارهجات دولتی و ملتی، مقام بزرگی را دارا می باشند، کرسی وکالت را اشغال نموده اند اما ما زن های ایرانی ابدا از عالم انسانیت خارجیم ... تمام بدبختی های ما از خودمان می باشد زیرا که نه علم داریم و نه حقوق خود را می دانیم، اگر ما هم بدانستیم که برای چه خلقت شدیم البته در اطراف حقوق خود جان فشانی ها می کردیم ...) سردار مریم بختیاری، در سال ۱۳۱۶هـ. ش، در سن ۶۳ سالگی در اصفهان زندگی را بدرود گفت و پیکرش در آرامگاه تخت فولاد اصفهان در تکیه میرفندرسکی به خاک سپرده شد و خانه اش را بنا به وصیت خودش به اداره فرهنگ هدیه دادند که در محل آن مدرسه رودابه ساخته شد.
نظرات شما عزیزان:
Design By : Mihantheme |